به گزارش ایسنا، قاسم کاکایی، استاد فلسفه و عرفان اسلامی، در یادداشتی در روزنامه هممیهن نوشت: «آنچه امام حسین(ع) در واقعه عاشورا رقم زد، برای هیچیک از اولیای خدا رخ نداده بود. واقعه عاشورا به دو نام شهرت یافته و گره خورده است: یکی مربوط به زمین و دیگری مربوط به زمان. اتفاق مربوط به زمین، یک جغرافیای محدود در بیابان و دور از هر شهر و آبادی بوده و اتفاق مربوط به زمان، یک تاریخ نه حتی به درازای یک روز بلکه به طول یکونیم روز بوده است. اما واقعه عاشورا همه زمین و زمان را درنوردیده و جاودان شده است.
۱۴۰۰ سال است که هر جا پای ایثار، عشق، مروت، عزت و معنویت در میان باشد، پرچم عاشورا و کربلا همانجا افراشته شده است. عاشورا به ما یاد داد که چطور میتوان نسبت به مسائل نفسانی ایثار کنیم و در برابر خواستههای دنیوی ایستادگی کنیم و آن را کماهمیت جلوه دهیم. در واقع اگر واقعه عاشورا را مرور کنیم به این نتیجه میرسیم که چطور در این دنیا، آخرت را در نظر بگیریم و نسبت به مسائل دنیوی حرص نورزیم.
ازخودگذشتگیای که در واقعه عاشورا رخ داد، کمنظیر بود که بعد از گذشت سالها از آن روز همچنان میتوان در موردش صحبت کرد و آموخت. اتفاقاتی که در عاشورا رخ داد به عنوان یک کلاس آموزشی قابل تدریس است و میتوان برای آیندگان نیز شرح داد که چرا چنین روزی برای ما از اهمیت ویژهای برخوردار است. اما چرا امام حسین(ع) فرمود که هر روزی عاشورا و هر زمینی کربلا است؟ یک جنبه آن به جنبه سیاسی و اجتماعی کربلا مربوط میشود که ذلتناپذیری، ظلمستیزی، آزادی، انسانیت و جهاد اصغر را فریاد میزند و جنبه دیگر آن به معنویت، عرفان، عشق، خدادوستی و جهاد اکبر معروف است. این دو جنبه در تابلوی نقاشیای که حسین علیهالسلام در کربلا و عاشورا تصویر کرده، با هم گره خورده و رزم با بزم را درآمیخته است.
صحنه وجودی همه ما، صحنهای عاشورایی و کربلایی است. یک طرف حب دنیا که راس همه خطاها و لغزشهاست و مظهر آن عمر سعد که با آن مستیاش برای استانداری مُلک ری و یک طرف هم حب خدا که مغناطیس عشق و عروج به اوج معنویت و مظهرش امام حسین(ع) که به هیچ نخواستن به جز دوست، سخن اوست. این تصویر انسان است که از اسفلالسافلین تا اعلیعلیین میتواند گسترش یابد. فرق ندارد که در میدان رزم یا نبرد باشید یا در بازار و اقتصاد، یا در کلاس و مدرسه، یا در صحنه سیاست. همچنین فرق ندارد در کدام زمین و کدام زمان باشید؛ چراکه کربلا صحنه شوریدن انسان علیه همه پستیها و حقارتها و انتخاب همه معنا و زیباییهاست.
کربلا تصویر دوصفی است که هر دو مست هستند: یک صف مست خدا که محرکش عشق و نتیجه آن از پوست منیت درآمدن و به اوج آسمان رسیدن و صف دیگری، مست دنیا و مست پوست و خودپرستی است که محرکش زیرکیهای عقل ابزاری است؛ عقلی که اسیر هوس شده که مولا فرمود چه بسیار عمیقی که درگیر هوا و هوس است. این عقل در خدمت نفس قرار گرفته و برای نفس، برنامهریزی میکند که چگونه بیشتر نفسانیت به خرج دهد و آمال و آرزوهای پست و حقیر خود را آسانتر به دست بیاورد. یک صف اهل روح است که به تعبیر مولانا در عیسی تجلی یافته و دیگری فرورفته در مادیت است که مظهر آن خر عیسی است. به قول مولانا:
هین بهر مستی دلا غره مشو
هست عیسی مست حق، خر مست جو.»
انتهای پیام
ثبت دیدگاه